کد مطلب:211511 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:111

حواس و ادراکات
و اكنون یك نكته حساستری به تو می گویم تو گمان كردی همه چیز را به حواست درك می كنی در حالی كه این سخن به كلی باطل است حواس ابدا دلالت بر اشیاء نمی كند و معرفت به چیزی پیدا نمی كند آنها آلت هستند آنكه درك می كند قلب (عقل) است و حواس اشیاء را به معرض درك عقول قرار می دهد و قلب است كه درك می كند نهایت به حواس.

طبیب اكنون كه این سخن را گفتی مطلب را روشن تر و واضح تر بیان كن و دلیل و برهان آن را بیاور.

امام (ع) تو طبیب هستی می دانی حواس گاهی می رود - نابود می شود چشم كور می گردد - گوش كر می شود معذلك قلب درك می كند - امر و نهی می نماید و مصالح و مضار را تشخیص می دهد و تشخیصش درست و بجاست و تدبیرش صحیح است.

طبیب این سخن تو شبیه دلیل است دوست دارم روشن تر و مستدل تر بیان كنی.

امام (ع) آیا قبول داری كه با رفتن حواس قلب هنوز باقی است و می ماند.

طبیب بلی می ماند ولی دلیل بر اشیاء ندارد.

امام (ع) می دانی كه كودك در هنگام تولد از مادر یك پاره گوشتی است كه حواسش بر چیزی دلالت نمی كند نمی شنود - نمی بیند - نمی بوید - نمی چشد - مس نمی كند.

طبیب درست است در آن وقت حس او كار نمی كند.

امام (ع) پس كدام حس است كه او را دلالت به شیر خوردن می كند و كدام حس او را به خنده می اندازد یا به گریه وامی دارد كدام حس است كه مرغان گوشتخوار و دانه خوار را وامی دارد كه دانه و گوشت میان فرزندان خود بیندازد و كدام حس آنها را بر خوردن وامی دارد.

ای طبیب جوجه های مرغابی كه در آب تخم می گذارند در آب شنا می كنند كدام حس



[ صفحه 444]



آنها را در همان لحظه كه سر از تخم درآورد به شنا وامی دارد یا در صحرا به چرا وامی دارد و نه مرغ صحرائی در دریا می رود كه غرق شود و نه مرغ دریائی در صحرا می رود كه از بین برود كدام حس آنها را دلالت به این مصلحت می كند و چه می شود كه اگر مرغ صحرائی را در آب بیندازی غرق می شود و دریائی را در خاك بیندازی خشك می گردد در حالی كه حواس هر دو یكی است.

چگونه مرغابی به حواس انتفاع یافت و به شناوری پرداخت و مرغ صحرائی به چرا و پرواز در این دو مرغ كه حواس هم ندارند چه چیز آنها را به مصالح خود رهبری می كند - آیا جز تدبیر حكیم علیم است؟

ای طبیب درباره مورچه چه می گوئی كه آب ندیده اگر او را در آب بیندازی شنا می كند ولی آدمی پس از پنجاه سال شناوری نمی داند كی این حیوان را به شناوری دلالت كرد و این انسان را به وقفه انداخت در حالی كه چشم و تجربه اش بر همه اشیاء كار می كند و مورچه ضعیف از كجا این مصلحت را دریافت در حالی كه حواس نداشت.

آیا باز هم اقرار نمی كنی قلبی كه محل عقل است درك می كند بدون حواس همان قلب است كه كودك را به طلب شیر تكان می دهد و مرغ را به طرف دانه برچیدن به هیجان می آورد و مورچه را به شنا كردن وامی دارد؟!

طبیب من باور نمی كنم كه قلب بدون حواس چیزی را درك كند.

امام حالا كه امتناع می كنی تو را به امداد به حواس دعوت می كنم گوش كن - حواس نمی شناسد چیزی را جز به ظاهر اشیاء و آنچه درك به حواس می شود ظواهر اشیاء است آن معانی و حقایق غیرقابل اشاره را حواس نمی تواند درك كند مگر به قلب كه معدن عقل است.